تیرماه ۹۷
از اول این ماه اضطراب زیادی برای امتحان وسط ماه داشتم تا اینکه...هفته ی پیش خلااااص شدم و فکر می کنم نتیجه بد نبود امسال شاید اصلا وقت نشد با هم(مادر و پسری) به پارک بریم هرصبح تصمیم میگیرم این کار رو بکنم اما عصر خستگی مجال گردش نمیده پنجشنبه بیست و یکم همین ماه اسباب کشی عزیز و پدرجون بود و فرصتی برای بازی تو و مهرسا... الان نشستم سر میز کارم و به صورت خندونت وقت رفتن به مهد فکر می کنم اونم تو ساعت پنج و ربع صبح... بله دردناکه ولی واقعیه ساعت های کار در تهران رو یکساعت کشیدن جلو یعنی از شش صبح تا یک ظهر.. پس فردا بیست و پنجم باید سه تایی بریم مصاحبه ی مدرسه برای ثبت نامت... ومن از اعماق وجودم خوشحالم وذوق دیدنت رو د...
نویسنده :
مامان امیرحسین
7:54